Friday, December 25, 2009

كوپن




ترافيك هلاكم كرده در سرماي زمستان بدجوري داغ كرده ام
صداي دم دم ضبط راننده دلم را بهم ميزند
از اينجا تا ته دنيا پياده رفتن با پاهاي برهنه بدون جوراب آدم را سرحال مي آورد
به بغل دستيم نگاه ميكنم اي كاش هيچ وقت جايم با هيچكس در كشورم عوض نشود


عوضي شدن بد دردي است
اما گم شدن چه كيفي دارد
بدون نام پناهنده شدن چه حالي دارد همه دنبال تو هستند و تو داري به ريش همه شان مستانه ميخندي
رها شدن جرات مي خواهد
از اينجا دل كندن مساوي است با گمنامي از نوع باحال

به راننده گفتم آقا اينجا چه خبره ؟
گفت شيركاكائو نذري ميدهند اما با شكر دولتي
راستي كوپن شكر چند است؟

1 comment:

شبانه said...

عالیه لذت بردم