
رویای نیمه شب تابستانم به نیمه شب زمستان تبدیل شد
گویی این خاک را خورشید کش کرده اند
خاکی پر از شته
خاکی پر از مرده هایی نپوسیده
همه از هم گریزان و بهم محتاجیم
این سیاهی راپایانی نیست هزاران ستاره بلعیده است و صدها چایی لب جوش در حلقش ریخته اند
زمین پر از ترک است
دلم پر از تکه های نان سنگک بیات است
نوشابه فایده ندارد روی دل کرده ام
از بس که نون بیات کوفت کرده ام
از ما بهتران چه کوفت میکنند
نمی دانم
4 comments:
مگه از شما هم بهتر پيدا ميشود مستأجر جان؟
درود بي پايان برشما مستاجر گرامي ايشالا بزودي كه صاب خونه مي شين و اينا.... خيلي سايتت قشنگه بي تعارف و رودر واسي ميگم. خيلي خوبه. عاليه رفيق. شاد و پيروز باشي در كنار اون يكي مستاجر كه منم مثه تو هلاكشم
با با ما همه رودل کرده ایم!! یه جورایی... نمی دونم شایدم نه همه
سلام
خیلی خوشم اومد...منتظر شعرای بعدی هستم.در ضمن وبلاگ خیلی قشنگی هم دارید
Post a Comment