Monday, December 21, 2009

رودل


رویای نیمه شب تابستانم به نیمه شب زمستان تبدیل شد

گویی این خاک را خورشید کش کرده اند

خاکی پر از شته

خاکی پر از مرده هایی نپوسیده

همه از هم گریزان و بهم محتاجیم

این سیاهی راپایانی نیست هزاران ستاره بلعیده است و صدها چایی لب جوش در حلقش ریخته اند

زمین پر از ترک است

دلم پر از تکه های نان سنگک بیات است

نوشابه فایده ندارد روی دل کرده ام

از بس که نون بیات کوفت کرده ام

از ما بهتران چه کوفت میکنند

نمی دانم

4 comments:

يك صداي بي‌صدا said...

مگه از شما هم بهتر پيدا مي‌شود مستأجر جان؟

ali said...

درود بي پايان برشما مستاجر گرامي ايشالا بزودي كه صاب خونه مي شين و اينا.... خيلي سايتت قشنگه بي تعارف و رودر واسي ميگم. خيلي خوبه. عاليه رفيق. شاد و پيروز باشي در كنار اون يكي مستاجر كه منم مثه تو هلاكشم

شبانه said...

با با ما همه رودل کرده ایم!! یه جورایی... نمی دونم شایدم نه همه

sh joon said...

سلام
خیلی خوشم اومد...منتظر شعرای بعدی هستم.در ضمن وبلاگ خیلی قشنگی هم دارید